- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
هزار مرتبه شکـر خدا که شیـعه شدیم به سیـنـه مُـهـر ولای علی نشانه زدیم غـلام خـانـۀ اولاد مـصـطـفی هـسـتـیم و دل به ریشۀ خـاکی چـادری بسـتـیم، که گـفـتهاید دو عالم گدای مادر ماست که خلق عـالم و آدم برای مادر ماست به لطف درس تو ما شیعهایم شکر خدا بـه زیــر دیـن شــمــائــیـم تـا ابــد آقــا تو شیعه را نه، که اسلام را بنا کردی چه مکتبی تو از این درس ها به پا کردی هـزار حـوزه و مـکـتب به پـا شده امّا هـنــوز هـم نـرسـیـده به ابـتـدای شـمـا اگرچه این همه عالِم به حوزهها هستند هـنوز جـیره خـور سفـرۀ شما هـسـتـند سـلام مـا به شـمـا ای سـلالـۀ پُر نـور سـلام مـا به شـما یا مُـروّج الـعـاشـور نـشـستهایم در این روضهها کـنار شما که اشـک ما بـشـود مـایـۀ قـرار شـمـا چـقـدر گـریه نـوشتی به پای عـاشورا چـقـدر روضه نـوشتی برای عـاشورا به داغ پـیـکــر اکـبـر چـقـدر بـاریـدی به یاد حـنـجـر اصغـر چـقـدر بـاریدی به دست بستۀ زینب چه گریهها کردی چه گریهها که به دست ز تن جدا کردی چـقـدر حسّ عـجـیـبی حـکـایـتت دارد چـه مـاجـرای غـریـبی شهـادتت دارد اسـیـر داغ شـمائـیـم و سیـنه میکـوبیم به سـیـنه از غـم داغ مدیـنه میکـوبـیم دوباره هـیزم و آتش، دوباره دود سیاه دوباره روضه زهرا، دوباره گریه و آه تو را چو جدّ غریبت کشان کشان بردند میان خـنـده اوبـاش و این و آن بُـردند مـیان کـوچـۀ غم ها زمـین زدنـد تو را شبیه حضرت زهرا زمین زدند تو را درست، اینکه زمین خوردی و پُر از دردی اگـرچه پـیـر، ولی بـازهم شما مـردی خدا کـند که دگر مادری زمین نخورد به پیش چشم ترِ دختری زمین نخورد
: امتیاز
|
زبانحال امام صادق علیهالسلام قبل از شهادت
قلبم از کـینۀ دشمن چقدر ریخت به هم تا که زد بر جگرم زهر شرر ریخت به هم یاد بزمی که بپا کرد در آن شب منصور از سر شب جگرم تا به سحر ریخت به هم اثری نیست به جا جز سرم، از زهر ولی صورت مادرم از شعلۀ در ریخت به هم خانهام سوخت ولی سینهای از میخ نسوخت آن که شد بهر علی سینه سپر ریخت به هم با لـگـد زد به در سـوخـتـه تا در افـتاد میوه از شاخه جدا گشت و ثمر ریخت به هم دست بسـته وسط کـوچه کـشانـدنـد مرا دیدهام از غم زینب شده تر، ریخت به هم داغ های من و عمّه چه تفاوت ها داشت وای من عمّهام از تیر نظر ریخت به هم میدویدم عقب مرکب و میسوخت دلم بهر آن طفل که از پای به سر ریخت به هم
: امتیاز
|
توصیف مظلومیت ائمه بقیه و شرح مصائب امام صادق علیهالسلام
قسم به غربت خاکی که فوق تفسیر است هـوای شـعـر برای بـقـیع دلگـیـر است نفـس کـشـیدن بین غـبارها سخت است سرودن از حرم بی مزارها سخت است چگـونه شعـر بـگـوید دلی که میگـیرد الا بــقـیـع! چـرا شـاعـرت نـمـیمـیـرد قـرار نیـست تـو را بیسبب بهـانه کـنم ولـی بگـو که دلـم را کـجـا روانـه کـنم کبوتری که در این خانه لانه داشته است در آسـتـان رضـا آشـیـانـه داشـته است چگونه باخبر از آن سرای درد و غم است دلش خوش است که نامش کبوتر حرم است بقیع، سـامـره و کـربلا و مشهـد نیست در این سرا خبری از رواق و گنبد نیست بـقـیع مثـل نجـف نیست تا که مهـمانش بـه راحـتـی بـنــشـیـنـد مـیـان ایـوانـش ولی بقـیع، بهـشتی ست با چهار مـزار بـقـیع مـژده سـالیست بـا چهـار بـهـار چهار مظهـر غـربتِ چهار تن مظـلـوم چهار قـبر غـریب از چهـارده معـصوم فـقـط میان بقـیع است این قـرار و تمام به یک سـلام شـوی زائـر چـهـار امـام ولی نـه، آه دلـم نـا تـمـام مـانـده هـنـوز به سینه حسرت عرض سلام مانده هنوز سلام از عمق دل دیدهای که پُر ابر است به مادری که بدون حرم نه بی قبر است اگر سلام تو آتش به سینهات افـروخت از آن دری ست که روزی میان آتش سوخت مرا ببـخـش! نـمیخـواهم آتـشت بـزنـم چگونه گویم از آن روز، خاک بر دهنم ز هرُم شعـلۀ در یاس را که پـژمـردند در آن هجوم علی را به ریسمان بُردند مـیـان تـلـخـی آن صـحـنـۀ غـبـار آلـود شکست قـامت مرد و مـدیـنه شاهد بود از آن غروب غم انگیر چند سال کذشت که باز خاطـرۀ کوچه از خـیال گـذشت مدیـنه هـمـدم انـدوه دودمـان عـلـیست و باز شاهد مـردی ز خانـدان علیست کـه بــاز آمــده آتـش در آســتـــانــۀ او هزار شکر که محـسن نداشت خانۀ او رسیـدهانـد که از بـاغ، لالـه را بـبـرنـد امــام صـادق هـفـتـاد سـالـه را بـبـرنـد تصورش چقدر سخت میشود ای وای بزرگ طایفه در کوچه میدود ای وای مــیـان گــریــۀ آرام او بــلـنــد نـخـنــد به دست بیرمقـش لااقـل طـناب مـبـند میان سیـنـۀ او روضۀ مدیـنـه به پاست طنین روضهاش از وای مادرش پیداست عـزیز فـاطـمـه را بـیاراده مـیبـردنـد هـمه سـواره و او را پـیـاده مـیبـردنـد دوید و از نـفـس افـتاد پشت آن مرکب دویـد و از نـفـس افـتاد گـفـت یا زیـنب اگرچه رفت ولی قامـتـش خـمـیده نبود به نی مقابل چـشـمش سر بـریـده نبـود اگرچه رفت ولی سلسله به شانه نداشت به جای جای تـنـش رد تـازیانه نداشت
: امتیاز
|
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
کوچهها نیمۀ شب سوخـتـنت را دیدند ریسمان هـا به سراپـای تنت پـیچـیـدند اثـر زهـر کُـشـنـده بـدنـت راحـت شـد پابرهنه عقب اسب چه بد درد سر است اسب ها سرعتشان از قدمت بیشتر است جانت از جانب منصور لعین در خطر است صورت ملتهبت از عرق سرد، تر است پیکرت آب شد از زهر ولی بیسر؛ نه خانهات سوخت ولی کودک تو معجر؛ نه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام صادق علیهالسلام
ای صداقت ز نـامـتـان جاری حرف حق در کلامـتان جاری در هـوای تـو میکـنـم پـرواز مـرغ دلهـا به بـامـتـان جـاری در حــریـمِ تـو مـیشـوم لایـق زیـر پــاهـای تـو ســری دارم بر هـمـه حُکـمِ سـروری دارم هـرچه هـسـتم غـلامِ این بـابـم ای کـلامت کــلامِ پـیـغــمــبـر بـر تـو بـادا ســلامِ پـیـغـمــبـر عکـسِ رخسار احـمدی هستی با تـو از بـیـن میرود بـدعـت عالم از کارِ تو پُر از حـیـرت تو مسیـحـای شیـعـیـان هـستی تـو هـمـانـی که دلـبـری داری بین روضه چه محشری داری نوحه کردی سفارشت این است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
نور را در کوچۀ ظلمت کشیدن مشکل است پا برهنه در پی مرکب دویدن مشکل است آسمان گر بر زمین افتد، قیامت میشود آسمانی را به روی خاک دیدن مشکل است خوشۀ انگور، تیره چون دل منصور بود دانه دانه مرگ را بر لب چشیدن مشکل است خانۀ آتش گرفته، روضه خوان مادر است نالۀ زن را ز پشت در شنیدن مشکل است قاتلی برادشت یک شمشیر….پیغمبر رسید ده نفر با اسب در مقتل رسیدن مشکل است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام صادق علیهالسلام
حـیـرانیام بود به درِ عـلـمـتان وکـیـل باشد خرد به پیش تو ای عقل کل، علیل آمـوزگـارِ دیـنـی و پـروردگـار عـشق بر شرح علم، درس شما هست بی بدیل از منطقت به مکتب حق مست گشتهایم مـا عـاشـقـیـم عــاشـقِ اسـلامِ بـا دلـیـل وقـتی که هست مـنـشأ عـلـمِ شما عـلی پس درس توست آنچه ادا کرد جبرئیل ای مو سـفـیدِ فـاطمه بر غـربتت سلام دست دلـم به خاک حـریم تو زد دخـیل در بیتِ خود تو حاکـمِ دلها شدی سپس با دست تو حکـومتِ منـصور شد ذلیل آتـش مـگـر بهـشت خـدا را اثـر کـنـد؟ آتـش بـرای دشـمـنـتـان است ای خـلیل آن شب که پا برهنه دویدی به کوچهها از چشم نـازنینِ تو میریخت سلـسبـیل
: امتیاز
|
مصیبت به آتش کشیدن خانۀ امام صادق علیهالسلام
میان هیزمِ نمرودها «خورشیدْ سوزان» بود خلیلالله، بین شعله؛ آتش در گلستان بود زمین از گریۀ نوحالائمه غرقِ دریا شد هوای کشتیِ سُکّانِ دین درگیرِ طوفان بود مسلمانظاهراً رفـتند، جـنگِ آیۀ تطهیر نبردی که در آن سوزاندنِ آیاتِ قرآن بود دوباره هتکِ حرمت کرد، از آل رسولالله که گفته از جسارتهای قبل آتش پشیمان بود؟! هوای آسمان وحی، خیس از ابرِ دود آلود میان خانۀ فرزندِ کوثر روضهباران بود گلابِ باغِ گل را در اجاقی داغ، جوشاندند گلابی که شمیمِ اشکهای یاس و ریحان بود در و دیوار و دود و آتش و ترسِ زن و فرزند به قابِ مقتلِ تصویریِ مادر نمایان بود به هر سو میدوید انگار، مادر بود در شعله فضای صحنِ مقتلخانهاش آئینهبندان بود هوای ناجوانمردانه داغ و تشنگیهایش دلش را بُرد، آنجا که غریبی سخت عطشان بود گریزِ روضه شد عمامهای که شعلهور میشد به یاد معجری که نیمسوز از خیمهسوزان بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
هر کس دلش ز مهر و ولای تو عاری است هرلحظهاش بدون تو بی بند و باری است مـا جـار میزنـیـم که آقـایـمـان تـویـی شیخ الائـمّه! نوکـریت افـتخـاری است خاک رهـت به مـنـزلـۀ آب زندگیست صد سلـسبیل زیر قدمهات جاری است (ثبت است بر جـریـدۀ عـالم دوام ما(* عشق شما مسبـب این مانـدگاری است اوقات خوش کنار بزرگان به سر شود از برکت وجود تو خوش روزگاری است مکتب به پا نمـودهای، عـلامه ساخـتی شـاگـردیِ کـلاس تو آمـوزگـاری است گـنـجـیـنـۀ حـدیث و روایـاتِ صـادقـی دشمن ز تیغ تیـز کلامت فـراری است صحـن شما به زاویۀ عـرش قائم است دیـوارههای بقعـهات آئـیـنه کاری است آقا همین که فـاطـمه آنجاست دلخـوشی دردِ فـراقِ مـادر و فـرزند کاری است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
ای پـیـر خرد طـفـل دبـسـتان کـمالت ارباب بصیرت هـمه مبـهوت جلالت دیـدار الـهـی بـه تــمـاشـای جــمـالـت خـلـق دو جهـان تشـنۀ دریـای زلالت وجهاللهی و نیست نه پایان نه زوالت وصف تو فزون است ز توصیف و ز گفتار ای گشته صداقت همه جا دور سر تو روئـیده گـل معـرفت از خـاک در تو شب منـتـظـر زمـزمـههای سـحـر تو وحی است سراسر سخن چون گهر تو عـالم چو کف دست به پیـش نظـر تو ای چــشـم خــدای احــد قـــادر دادار تو مـاه و تـلامـیـذ تو دور تـو سـتاره گـفـتار حکـیـمانهات افـزون ز شماره هر روز نه! هر لحظه بود بر تو هزاره عـلم تو روانبخش کمال است هماره دو مطلع الانوار تو حمران و زُراره یک جـابر حـیّـان تو و آن هـمه آثـار چون مهر که پیوسته کند جود خود انفاق چون نور که سر برکشد از سینۀ آفاق علم تو عیان است در اوراد و در اوراق عقل و خرد و علم و فضلیت به تو مشتاق در علم و ادب مؤمن طاقت همه جا طاق هارون تو گـل داد برون از شرر نار در کوی تو بر جنت اعلا چه نیاز است؟ با نور تو بر مهر دلآرا چه نیاز است؟ با قطرۀ جود تو به دریا چه نیاز است؟ با خاک تو بر وسعت دنیا چه نیاز است؟ با درس تو بر علم اروپا چه نیاز است؟ ای عبد تو بر لشکر دانش سر و سردار ای کـرسی درس تو تـجـلای قـیـامت آویـزۀ گـوش هـمه تا حـشـر، کـلامت نـوشیـده همه کـوثـر توحـید ز جامت در مـلک خـدا وحی خـداوند، پـیامت بر قلب عـدو تـیـر بـلا نطق هـشامت گویی سخن اوست همه تیغ شـرر بار جز راه شما راه دگر سوی خدا نیست در ملک خدا نور به جز نور شما نیست جز خط شما مشی شما مذهب ما نیست این است و جز این نیست درست است و خطا نیست درس تو کم از نهضت شاه شهدا نیست آن نهضت پاینده از این درس دهد بار خلقت نه فقـط، خالق منّان به تو نازد مؤمن نه، خدا داند که ایمان به تو نازد فضل و ادب و دانش و عرفان به تو نازد زهرا و علی، احمد و قرآن به تو نازد والله قـسـم شـاه شـهـیـدان به تـو نـازد کز هر سخنت نهضت دیگر شده تکرار تنها نه فقط زهر شرربار، تو را کُشت هر لحظه غمی آمد و صد بار تو را کُشت بیـداد عـدو نیـمه شب تار تو را کُشت گه یاد فـشار در و دیـوار تو را کُشت بیش از همه منصور ستمکار تو را کُشت هر روز از او شد به تن و جان تو آزار گه بُـرد سـوی قـتـلـگـهـت پـای پـیاده گه لب به جسارت به حضور تو گشاده گـه کـرد ز بـیـداد، بـه قـتـل تو اراده با هر سخـنش بر جگـرت زخم نهاده او بر روی تخت و تو سر پای ستاده حرمت نگرفت از تو و از احمد مختار ای مـاه فـلک شـمع شب تار بـقـیعـت صــد قــافـلـه دل آمده زوّار بـقـیـعـت مـرغ دل من گـشـته گـرفـتار بقـیعـت هرچـنـد که ویـران شده آثـار بقـیعـت باشـد که شـبی در پـی دیـدار بقـیعـت «میثم» ز ره دور نهد چهره به دیوار
: امتیاز
|
زبانحال امام صادق علیهالسلام قبل از شهادت
از غـربـتم کـسی بخـدا با خـبـر نشد کس با خبر ز سوز دلم جز جگر نشد آتش گرفت خـانهام امّا نه هـمچو دل خانه در آن زمان؛ چو دلم پُر شرر نشد وقتی که سوخت در، زنِ آبستـنی نبود اینجا زنی ز ضرب لگد بی پسر نشد شد ظلم هرچه بر من و بر خانوادهام امّا ز ظـلـم کـرب وبلا بـیـشـتر نشد پـای پـیـاده در پـی مـرکـب دویـدهام با اینهمه بریده ز تن دست و سر نشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
به نام آنکه پُر کرده جهان از قالَ صادقها به نام آنکه میرویاند از جانها شقایقها به نامِ حضرت صادق دلت را روضه مهمان کُن ندیده حکمت از درسش حکیمی اینچنین چون او ادیبی یا طبیبی یا علیمی اینچنین چون او سفارشهای او شرحِ کلامی از کمالِ اوست سفارش میکند بارِ فقیران را زمین مگذار سفارش میکند در راهِ محرومان قدم بگذار سفارش کرد ما را تا ادا سازیم دینش را زیارت نامههای ما زیارت نامههای اوست عزاداریِ ما میراثی از رسم عزای اوست خودش فرمود صدها حج فقط اجر سلامِ ماست به روضه میکشد آقا همیشه منبر خود را به پای ناله سوزانده تمام حنجر خود را چنان نالید در عمرش صدایش مثل زهرا سوخت چرا در بِین این مردم کسی در فکرِ حالش نیست به فکر مو سپیدیاش به فکر سن و سالش نیست کسی او را نمیگوید عصای خویش را بردار
: امتیاز
|
زبانحال امام صادق علیهالسلام قبل از شهادت
اگر چه بر همه عـالم گـره گشا بودم میـان مـوج مصیـبـات مـبـتـلا بـودم همیشه غفلت اصحاب دردِسر ساز است به وقت فـتنه چه بی یار و آشنا بودم کنـار منـبـر من مکـتب جـدیـد زدند در آن غبار زمان چشمۀ هُـدی بودم حیققت همه قرآن میان قلب من است منـم که بر هـمۀ خـلـق رهـنـما بودم همیـن که شعـلۀ آتش به خانهام افـتاد نفـس نفـس زدم و یاد خـیـمهها بودم شبی که از همه سو ریختند در خانه فقـط به یـاد غـریـبیِ مـرتـضی بودم اگرچه شکر خدا دختری نسوخت ولی به یـاد شــام غـریـبـان کـربـلا بـودم سرم برهنه، شبانه کسی ندید چه شد به یـاد شام و نـظرهای بیحـیا بودم کمی ز روضۀ گـودال بر سـرم آمد به گیـسوان پریشان چو در نوا بودم نخورد یک نوک نیزه به پیکـرم اما بـه یـاد قـاری بـالای نـیـزههـا بـودم
: امتیاز
|
آتش زدن خانه امام صادق علیهالسلام و جسارت به آن حضرت
دست ظالم، ظلم را در شهر تا از سر بگیرد شعلهها میرفت بالا خانه را در بر بگیرد طاقت این پیرمرد عشق را حاکم ندارد بُغض را آورد تا از عاشقان سرور بگیرد زخم دیرین تازه گشته خانه افتاده درآتش اَبر تاریکی رسید از آسمان اَنور بگیرید پیر ما در آن هیاهو، خانه را میدید خیمه دید شعله میرود تا معجرِ دختر بگیرد آتشِ این بار، با اهـل حـرم کاری ندارد باید انگار او فقط، بر چادر مادر بگیرد در مـدینه آتـش در، بهـر حـیـدر بود اما پای کین آمد که محسن را زپشت در بگیرد تیغ خود را روی آقا تا که بالا بُرد منصور دید روی مصطفی را، تا که او خنجربگیرد دست خود را روی سر بگذاشت عالم آندمی که روی سینه شمر آمد از غریبی سر بگیرد
: امتیاز
|
زبانحال امام صادق علیهالسلام قبل از شهادت
من ولیالله اعـظـم مـقـتـدای راسـتـیـنـم چشمۀ عین الحیاتم صاحب علم الیـقـینم گوهر شش بحر نورِ ذاتِ رب العالمینم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
تـا که از آه سـخـن روی لـبـان میآیـد باز هـم حـرف مـدیـنـه به مـیان میآید اشک از چشمۀ کوثر به زمین میریزد قـرن ها هست که ما داغ شقـایق داریم این چه امری است که از جانب خالق داریم دین ما گر چه همان هدیۀ پبغمبری است دلبری کز سخـنـش قـفـل دل ما وا شد صد هزاران چو مسیح از دم او احیا شد شکر خـالـق که شدیم از قِـبَـلِ او لایق به خدا بی رخ او چشمۀ خورشید نبود مهر و مهتاب و مه و زهره و ناهید نبود آیـههـای سـخـنـش جـلــوۀ قــرآن دارد عاقبت بر سر قتلش به جگر خون آمد زهـرِ مـنـصور دوانـیـقـی ملـعـون آمد جسم آغشته به زهرش چو به بستر افتاد او نیـاورد دمی جز به خـدا روی نیاز وقت جان دادن اگر هر دو لبانش شده باز روضه بر جدّ غریبش همه دم میخوانده گر چه در ظاهرش از زهر جفا جان داده میتوان گفت که از عشق خدا جان داده هر چه بود این همه اندوه شده قاتل او به گـمانم دم آخـر که در آن بسـتر بود ضجه و ناله کنان در بر او مـادر بود او که هر صبح و مسا ذکر حسین بر لب داشت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ما همانیم که از عشق تو غفلت کردیم با هـمه آدمـیان غـیر تو خـلـوت کردیم جای خالی تو را هیچکس احساس نکرد به گمانم که به دوری تو عادت کردیم جمکـران هم که رسیدیم، به جای ندبه فقط از حاجت خود پیش تو صحبت کردیم سالها میگـذرد…منـتظری برگردیم! پس مشخص شده مائیم که غیبت کردیم نـمک سفـرۀ تان را همه خـوردیم ولی با گناهان، به همین سفره خیانت کردیم دلـمـان از همۀ مـردم عـالـم که گرفت گریه کردیم و سپس سجده به تربت کردیم هر کجا ذکر حسین است همانجا حرم است قبل هـیئت همگی قـصد زیارت کردیم اربعـین با هـمه دنـیا به دل جـاده زدیم لذت عـشق تو را با همه قسمت کردیم
: امتیاز
|
مناجات روز جمعه ای با صحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بیقـراریم چـون پـریـشـانـیـم چون پـریشان درد هجـرانـیم بـاز هـم جـمـعه آمـد و بیتـو نـدبـههای فـراق میخـوانـیـم شـاید اینـجـایی و نـمیبـیـنـیـم یا كه هستی؛ كجا؟! نمیدانیم بیقـراری جـمعـههـای تو را چند قـرن است ابـر بـارانـیـم صــبـح، امـــیـــدوار آمـدنـت عـصـر، از خـیـل نا امیـدانیم گرچه این اشكها برای تو نیست مــا پـریــشـان لـقـمـۀ نـانــیـم كاش روزی به خویش میدیدیم چون تو صبح و مساء گریانیم صبح گـریـان رأس بیپـیكـر عصر گریان جـسم عـریانـیم صبح گـریان طفـل بیشیـریم عصر گریان شاه عـطـشانـیم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت حمزه علیه السلام
یــا کـریــم هــوای پـیـغـمـبـر مـسـتـحـق دعـای پـیـغـمـبـر حـامـی بـا وفــای پـیـغـمـبـر عـمـوی با صفـای پیـغـمـبـر هـمـه جـا یــاور رســول الله حـیــدر دیــگــر رســول الله شیـر مـیـدان غـزوههـایی تو یـل اردوی مـصـطـفـایـی تو یار و هـمرزم مـرتضایی تو تــیــغ بُــرّنــدۀ خــدایــی تــو غیرت جاریات تماشاییست ضربۀ کاریات تماشاییست از بزرگـان مؤمـنـین هـستی از دبـیـران درس دین هستی خار چشمان مشرکـین هستی شک ندارم که بهترین هستی کاشـف الکـرب احمد مخـتار اســدا لله ای ســپـــه ســـالار اَحَـد از شوکـت تو میخواند اُحُـد از غـربت تو میخـواند نـبـی از قـربت تو میخـواند عـلی از هـیبت تو میخـواند سر نـیـزه نـشـانه رفته تو را چـشـم بـد دور سـیـدا لـشـهـدا تاکه زوبین اجاره کرد وحشی جَدَلَت را نظاره کرد وحشی شکمت را اشاره کرد وحشی پهلویت را چو پاره کرد وحشی از اشـارات سخـت سر نیـزه نـفـسـت بـنـد آمـد ای حـمـزه علم افتاده است؟ فـدای سرت من به قربان زخم بال و پرت چه خبر گشته است به دور و برت زیر دندان هنده است جگرت آخرالامر شهید و یکّـه شدی وای مـن تکّه تکّه تکّـه شدی ای مـحــاسن ســپــیـد آل الله هـمـه چـشــم و امـیــد آل الله ای غــیــور شــهــیــد آل الله ای عــمــوی رشــیــد آل الله ذکر و خیر تو بر لب همه است زائر تـربت تو فـاطـمه است از بــلا، کـربـلا بـه یـاد آمـد از نــوا، نـیــنـوا بـه یـاد آمـد از جـفـا، نـیـزههـا به یاد آمد از عـبـا، بـوریـا بـه یـاد آمـد کـاش در کـربـلا پیـمـبر بود یا که مقـداد بود و حـیدر بود کربلا غرق در محن شده بود کـربلا قحـطی کفـن شده بود تشنه لب پاره پاره تن شده بود مثل یک لایه پیرهن شده بود نیزهای که به پهلویش کردند گرگ ها از تـنـش در آوردند
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت حمزه علیه السلام
تویی كه شیـر رسول خدایی ای حمزه تو نیـروی سـپه مصطـفـایی ای حمزه اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علی است تو هم به تیغ خودت فخر مایی ای حمزه كمان و تیر تو پشت و پناه اسلام است سپـر به پـیـكـر دین خـدایـی ای حمزه به حفـظ جان پیـمـبر هـمیشه كوشیدی بـه پـیـروان ولا مـقـتـدایـی ای حـمـزه ز پا نـشـست ابـوجـهـل پـای هـیبت تو نداشت از غضب تو رهایی ای حمزه تو شـیـرگـیر شـجـاع حـجـاز پـهـناور به جان اهل جـهـالـت بـلایی ای حمزه چقدر دیدنی است جذر و مد شمشیرت گهی كه هـمـقـدم مرتـضایی ای حمزه نبی تو را به عـلی و ولایش ایمان داد ز شیعـههای نخـست ولایی ای حـمزه ز صحـنـههای دفـاع تو در نـبـرد اُحد عیان بود كه تو شیر خـدایی ای حمزه به غزوهای كه پیمبر تنش شده مجروح تو هم به خـاك فـتاده ز پایی ای حمزه تـو سـیـدالـشـهـدایـی بـه قـتـلـگـاه اُحـد به خون نشسته تو از نیزههایی ای حمزه دویـد خـواهـر تـو از پـی جـنــازۀ تـو رسیـد تا كه بـبـیـند كـجـایی ای حـمزه هـزار شكـر صـفـیـه نـبـود در غـربت هـنـوز بـود بـرش آشـنـایی ای حـمـزه دلا بـسـوز هـماره به حال دخـت علی چو دید گشته حسیـنش فدایی ای حمزه رسـیـد پـیـش تن قـطعه قـطـعۀ یـارش گـریست بر سر آن كربلایی ای حمزه به ناله گفت كه: بیسرپرست شد زینب به پا نـمـود عجب نینـوایی ای حمزه میان آن همه لشكر چو بیكسش دیدند شدنـد هـمدم او خـنـدههـایی ای حـمزه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت حمزه علیه السلام
حـمـزه که جان عـالـم و آدم فـدای او لب بـاز میکـنم که بـگـویم رثـای او مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود شیر خـدا و شیـر نـبی، فـارس العـرب در انــتـهـای جــادۀ مـردانـگـی، ادب هم یکه تاز عـرصۀ جـنگ و نبـردها هـم آشــنــای بـیکــسـی اهـل دردهـا هنگـام رزم و حادثه مردی دلیـر بود خورشید آسمانی و روشن ضمیر بود شب های مکه شاهد جود و کـرامتش گـل داشت بـاغ شانۀ او از سخاوتـش او صاحـب تـمام صفـات حـمـیده بود دل را به نور حضرت حق پروریده بود الگوی اهل سرّ و یقـین بود طاعـتش یعـنی زبـانـزد همه میشد عـبـادتـش در آسـمــان مـکـۀ دلـهـا سـتـاره بـود بر قـلـبهای خسته امیدی دوبـاره بود بالا گـرفـت روز اُحـد تا که کـارزار شـد آسـمـان روشن آن روز تـارِ تار آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت از آسمان و خاک زمین خون تازه ریخت حـمزه در آن میانه که گـرم قـتال شد کم کم بـرای حـملۀ دشـمن مجـال شد آنقدر روبهان به شکارش کمین زدند تا نیـزه ای به سیـنۀ آن نـازنـین زدند حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست خورشید چشمهای رئوفش به خون نشست لبـریز زخـم بود و جراحت دل نـبی از دست رفـتـه بود همه حاصل نـبی مـیـدان خـروش نـالۀ واویـلـتا گـرفت عالم برای غـربت حمزه عـزا گرفت جانم فـدای پـیکـر پاک و مـطـهـرش جـانـم فـدای زخـم فـراوان پـیـکـرش
: امتیاز
|